برا دیدنت شب و روز ، لحظه لحظه می شمـــردم
به نسیمِ سرد عشقت ، بی بهانه دل سپــــــــــردم
***
با تماسِ دلفریبت ، دلُ دلـداری نمـــــــودی
قصدِ آمدن نداری ، حمله بر دلم گشــــودی
***
هنوزِ آن دشمنی هات ، تویِ زخمِ دل نشستن
با یه آهِ عاشقونه ، درِ آشتی رو می بنـــــــــــــد ن
***
دلم پاکه بی مروّت ، من تو آتیشت می سوزم
خسته از زخمِ زبونت ، پارگیهـا مـن بـدوزم
***
نخِ هر شکلی یه باره ، توی دیگِ نم میشینـــه
نمیشه دوباره چشمت ، من و هـر رنگی ببینه
***
بـرو از دلم همیشه ، نمـیخوام پیشــــم بیای
بحثِ خوبی ها رها کن ، قهر من از بی وفایی
***
ناگزیرم در طبیعت ، یک گلی زیبا بچینـــم
خیلی ها در دل نشستن ، در نفوذِ دل می بینـم
***
تک وتنها مثلِ جبران ، شاعرِ تنهایی میشــــــــــم
این دلِ آزرده ام را ، طرد شد از قوم و خویشم
***
نمیخوام پیشم بیایی ، من به تنهایی می مونـم
تو برو دلت صفا کن ، همیشه دردت به جونم
***
جاسم ثعلبی (حسّانی)30/09/1391
:: برچسبها:
نسیم سردِ عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 1688
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5